گسترش شخصیت

گسترش شخصیت کاریست بس دشوار ، و به همین دلیل بسیار ارزشمند . 

ما در طول عمرمان با افزایش دارایی های مادی تصور می کنیم که بر ارزشمندی خودمان می افزاییم ، لیکن در نهایت مالک تعدادی اموال ، مدارک و نشان ها و برچسب های فانی می شویم که با اندک تحولی در شرایط بیرونی ، ارزش آنها کم و زیاد می شود و یا حتی برباد می رود . 

آنچه موجب گسترش شخصیت و خروج آن از محدوده مادیات شده ، آدمیت را در وجود انسان پرورش و افزایش می دهد ، مطلقا جنبه بیرونی و مادی ندارد و به هیچ وجه در ترازوی اموال و مدرک ها نمی گنجد . 

علت عدم رضایت و ناخشنودی اکثر مردم در زندگی آنست که خود را در کسب عوامل مادی ناتوان دیده در قیاس با دارندگان آن ها ، به خودشان نمره منفی می دهند ، ولیکن اگر عمرگرانمایه را صرف چنین مقایسه های بی ارزشی نکنند و در پی ارزشیابی ملاک های انسانی در وجود خود برآمده و همت خود را مصروف ارتقاء جان آدمیت و کمال روح خود می کردند ، نه تنها آزادتر و شادتر ، بلکه با احساس برخورداری و اررشمندی بالاتری به زندگی ادامه می دادند . 

اندرآ ای اصل اصل شادمانی ، شادباش            اندرآ ای آب آب زندگانی ، شادباش

گرت بیند زندگانی ، تا ابد باقی شود                ورت بیند مرده ، هم داند که جانی ، شادباش

همچنین تو دم به دم آن جام باقی می رسان     تا شویم از دست و آن باقی تودانی ، شادباش 

برنشانه ی خاک  ما اینک نشان زخم تو             ای نشانه ، شادزی و ای نشانی ، شادباش

فریده فاریابی

گام های اعتدال

از امشب میخواهم مسائلی را درمورد کمال گرایی و راه رسیدن به کمال بنویسم . نه به این علت که آدم کاملی هستم ، فقط برای به اشتراک گذاشتن تجربه هایم .

فکر می کنم قدم اول تعیین تکلیف خودمان است که بالاخره کمال را در رسیدن به درجات عالی دنیا می دانیم مثل ثروت ، سواد ، روابط و دارائی و.... یا در رسیدن به عالی ترین مراتب کمال انسانیت و رفتار ، کردار و گفتار نیک ؟ 

البته داشتن هردو اینها منافاتی باهم ندارد . همه چیز از آنجا شروع می شود که یکی از آنها را بعنوان هدف و دیگری را بعنوان وسیله انتخاب می کنیم . 

شما چطور ؟ اگر با خودتان رو راست باشید ممکن است خنده تان بگیرد که هدف را رسیدن به کمال انسانیت انتخاب کنید و دنیایتان را وسیله ای برای این هدف قرار دهید . 

چرا که در نهایت ممکن است مجبور شوید وسیله ها را برای رسیدن به هدف قربانی کنید . 


پس عزا بر خود کنید ای خفتگان        زانک بی مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست          جامه بدرانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده اند       وقت شادی شد چو بشکستند بند 


                    صلی الله علیک یا ابا عبدااه الحسین

از پا حسین افتاد و ما بر پای ماندیم           زینب اسیری رفت و ما بر جای ماندیم

ای قوم اگر اعتقادی به دین ندارید  ، اقلا در دنیا آزاد مرد باشید . 

یا قوم ان لم یکن لکم دینا ، فکونو احرارا فی الدنیا 

امام حسین (ع ) قدم به قدم تذکر می داد ، لحظه به لحظه آگاهی می داد ، گفتگو می کرد . 

امام حسین ( ع ) چنگ طلب نبود ، فقط با باطل بیعت نمی کرد و از اهل باطل دوری می کرد . 

آزادگی را حداقل انسانیت و در مرتبه اول می دانست ، چرا که دینی که آزادگی را از انسان بستاند ،

دین پیامبران نیست . هیچ پیامبری برای بستن دست  انسان مبعوث نشده است . 

سلام برتو و بر یاران تو و بر پیروان راستین تو حسین (ع ) !

سلام بر حسین (ع ) و یاران حسین(ع)

سلام بر پیروان حقیقی اش

بخشی از خطبه امام حسین (ع ) در روز عاشورا :

آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود ؟ الا ترون ان الحق لا یعمل به ؟

و از باطل نهی نمی شود ؟ و ان الباطل لا ینهی عنه ؟

در چنین شرایطی من مرگ را عین سعادت،   فانی لا اری الموت الا سعاده

و زندگی  با ستمگران را عین ذلت می دانم !  و لا الحیات مع الظالمین الا برما !


او و یارانش تشنه آب نبودند . تشنه قطره ای حقیقت بودند در منجلابی که به نام دین حکم کافر بودن فرزند پیامبر(ص ) در آن صادر شده بود . آیا چنان درخواستی از چنان فاسدانی پاسخی جز شهادت می توانست داشته باشد ؟

رحمت و برکت

راستی مگر خداوند نمی توانست آیات کتاب آسمانیش را بانام های دیگری از جمله جبار و قهار و ...شروع کند ؟ چرا دو نام رحمن و رحیم را از میان همه نام های بیشمارش برگزیده و همه  سوره ها را با آنها شروع کرده و حتی حذف این نام را در سوره ای که مربوط به بدکاران و ستمگران بوده ، با آوردن دوباره آن در سوره ای دیگر جبران کرد . 

کجاست آن پیامبری که از نگرانی به دیدار همسایه ای شتافت که به دلیل آنکه یکی دو روز از ریختن خاکروبه خانه برسر او غفلت کرده بود ، نگرانش شده بود . مبادا که دشمنش بیمارشده باشد ؟ 

کجاست آن امام بزرگوار علی ، که در بستر زخم زهرآلود شمشیر به فرزندش وصیت کرد که چون دشمن او در اسارت آنهاست ، حقوق وی را رعایت کنند و چون او بر سر امام فقط یک ضربت زده ، به قصاص او با بیش از یک ضربه اقدام نکنند . که اگر به همان ضربت جان داد قصاص شده و اگرنه آزادش کنند ؟

کجاست علی که در کشتن دشمنش توقف کند ، خشم حاصل از ریخته شدن آب دهان وی بر صورت مبارکش را پشت سرگذارد ، تا فقط در راه دین خدا بجنگد نه برای ارضای هواهای نفسانی خود ؟  

کجاست جعفر صادق که بیش از 400 کافر و ذمی و بی دین و مشرک بر سر کلاس درس او حاضر می شدند ، سوال می پرسیدند و با احترام پاسخ می گرفتند و می رفتند تا دوباره بیایند و شک هایشان را بی هیچ واهمه ای مطرح کنند و قانع شوند ؟ 

کجاست آن دین آسمانی که در دست اهل زمین هنوز به خواست های بشری آلوده نشده بود ؟  

سخت می گیرد جهان

سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش

پس از ماه ها ، بالاخره چند نفر به وبلاگ من سرزدند . پیشنهاد فروش عکس و آگهی دادند . نمی دانم مطالب را خوانده اند یا نه ؟ اگر خوانده بودند بار هم چنین پیشنهاداتی می دادند ؟ 

سر آن ندارد این شب که برآرد آفتابی ......

باشه . ولی بشرط اینکه بخونید و حداقل به مطالب وبلاگ فکر کنید ، حتی اگر نظر هم ندهید فقط فکر کنید .


نقاب سیاه

چهره زیبای اسلام که دین رحمت است در پس نقاب زشت خشونت که دوستان جاهل برآن زدند پنهان و نه تنها موجب رواج اسلام نشده بلکه هر روز بر تعداد روی برگردانندگان از اسلام می افزاید . 

خبر کوتاه کردن موی دانش آموزان دختر در مصر به جرم نداشتن روسری ، ترور ملاله یوسف زای به جرم تلاش برای دانش آموزی دختران افغان و رفتارهای دیگر همه مغایر آیه صریح قرآن کریم مبنی بر نبود اجبار در دین است . 

نه پیامبر اسلام ونه هیچیک از صحابه ایشان یا امامان چنین رفتاری با دیگران نداشته و نه هرگز آن را تایید کرده اند . خشونت در میان مسلمین  در ابتدای ترویج اسلام فقط در هنگام دفاع و از طریق مقابله بمثل با افراد مسلح ثبت شده است و مدارای بی اندازه پیامبر با دشمنان بارها موجب حیرت اطراقیان آن بزرگوار شده است . 

این چهره زشت و نفرت آور حاصل سکوت مسلمانانی است که برای نفی آن حتی یک خط ننوشتند و هرگز آن را نفی نکردند . حتی اگر در 1500 سال پیش اقتضائات جامعه قبایلی الزامی برای خشونت فراهم می ساخت ، تکرار آن حوادث نه تنها نشانه دینداری نیست ، بلکه نشانگر توقف 1500 ساله مسلمین  در اعصار گذشته است . 

دفاع از اسلام

مظلومیت اسلام حادثه تازه ای نیست . این دین که مثل سایر ادیان الهی همواره دستاویز بهره برداری های سیاسی و اجتماعی گروه های مختلف در تاریخ اجتماعات بشری بوده ، در نیم قرن اخیر بیش از همه از جانب مسلمانان آسیب دیده و متاسفانه بخش اصلی این صدمه متوجه کسانی است که داعیه اسلام شناسی را داشته اند . 

چهره خشن و ترسناکی که طالبان در افغانستان و سلفی ها در کشورهای خاورمیانه و جمهوری اسلامی ایران در آسیای میانه از این دین که پیامبر آن با لقب رحمه برای جهانیان شناخته می شود ، و سرفصل تمام سوره های کتاب آسمانی اش با صفات رحمانیت و رحیمیت نگاشته شده است ، اگر از روی عمد نباشد ، حداقل می توان گفت از روی جهل است . 

شاید این موضوع را بتوان مصداق آن شکایت امام علی (ع) دانست که از دوستان جاهل بیش از دشمنان دانا آسیب دیده است . 

کوتاهی علمای حوزه های علمیه در هردو مورد ،  زدودن اتهام خشونت از چهره اسلام با در نظر گرفتن تحولات زمانی و مقتضیات عصر جدید حیات بشری از یکسو  ،  و کوتاهی آنان در نمایان ساختن چهره مترقی اسلام  و سوابق رحمت اسلامی از سوی دیگر موجب شده تا نماد خشونت و رفتارهای ضد بشری علاوه بر آنکه از سوی مدعیان دفاع از اسلام تقویت شود ، بلکه بهانه به دست دشمنان نیز داده است تا بر دیگران شاهد آورند که اینهم تصدیق ماجرا از سوی متهم در روز روشن و آشکارا . 

چندان که آیات رحمت و مغفرت و مدارا و . . . همه از یاد رفته و آیات رعب و وحشت و مجازات را همه از برند  و هیچکس هم جدی شان نمی گیرد . بی  اعتباری احکام الهی نیز معلول ریختن قبح بسیاری از مسائل شرعی از فرط حساسیت بیش از معمول در خصوص مفاد غیر حیاتی و کوچک شمردن احکام حیاتی  است  . 

در روزهای آینده مثال های بدیعی از تخریب در اسلام به دست مدعیان آن خواهم داد  تا شاید هشیار شوند و تیشه از ریشه این دین مظلوم بردارند و بخود آیند . 


چرخه معیوب

چه چیز عامل افت اخلاق گرایی در میان مردمی است که ادعای تمدنی کهن و دینی کامل را دارند ؟ چرا تعهدات اخلاقی در میان ایرانیان بسیار سست تر از سایر ملت هایی است که چنان ادعاهایی ندارند ؟ 

سستی ما در تعهدات اخلاقی ، سطح سلامت اجتماعی را کاهش داده و میزان آسیب های اجتماعی را افزایش می دهد . در چنین اجتماعی ، حاکمیت قانون معنی خود را بسرعت از دست می دهد و ناهنجاری های جدیدی جایگزین آن می شوند . و این دور باطل تا زمانیکه در مبداء شکسته نشود ، بازتولید می شود . 

و این شرح حال تمامی جوامعی است که از یکسو به اخلاق جمعی که خود ادعا دارند عمل نمی کنند و از سوی دیگر هیچ قانون دیگری را از جوامع بیرون از اجتماع خود نمی پذیرند و در شرایط بی قانونی مطلق دست و پا می زنند . 

دست و پا زدنی که در مقیاس فردی به پریشانی ذهن و بی برنامگی افراد ، و در مقیاس جمعی ، به شرایطی می انجامد که به قول جامعه شناس معاصر پرویز پیران می توان آن را اسکیزوفرنی ملی نام گذاشت : بی برنامگی ملی ، بی هدفی ملی و اضطراب و افسردگی ملی . 

آیا زمان آن نرسیده که راهی برای برون رفت از اینهمه نابسامانی بیابیم ؟ چگونه می توان تعهدات اخلاقی از یاد رفته را دوباره زنده کرد ؟ چه کسی می تواند مشوق اخلاق گرایی باشد ؟ آیا می توان از افرادی که خود تعهدی ندارند ، توصیه ای اخلاقی را پذیرفت ؟